فلش ها را
می رسم /به سایه ی ماه
به تو
لب بر لب درخت / و شبی پیچیده/ که لای ما تار می زد
از بي جهت خواني آدم ها
خروج از هم را /همیشه از آن طرف دیگر است/می بینم
فکرهای بدت را / بگذار برای آسانسوری / که بالا می بر د/بالا
تا ماه های جهنمی را / بکشیم بر شهر
بر آدمهای کاغذی
كه از لای روز نامه ها /دویده اند به خیابان /و آدمهای دیگر را /کلاهي کاغذی چیده اند
براي تولدي که نزدیک است بدنیا بیاوری
كلاه بردار
و شیری آتش بگير
که سالها پیش / فلش های وحشی / از لب آن پرت شده ام
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,